به جا ماندن تلفن همراه یک سارق، بعد از سرقت از مقداری پول از روی گیشه در یک بانک، نخستین سرنخی بود که پلیس را به این باند مخوف رساند. ماموران با استخراج اطلاعات مورد نیاز از گوشی تلفن همراه سارق او را شناسایی کردند و با زیر نظر گرفتن وی، به اعضای 2 باند مخوف رسیدند که صدها فقره سرقت از روی پیشخوان بانکها را در تهران رقم زده بودند.
در جریان تحقیقات گسترده پلیس، تمامی اعضای این 2 باند شناسایی و در عملیاتهای جداگانه دستگیر شدند. آنها در بازجوییها به صدها فقره سرقت از مشتریان بانکها اعتراف کردند و گفتند که تمامی این سرقتها را زمانی انجام دادند که مشتریان بانکها مشغول پرکردن فیش در بانک بودند و پولهای خود را روی پیشخوان گذاشته بودند. آنها سپس با پولهای مسروقه اقدام به خرید خانه، خودروهای مدل بالا و ولخرجیهای میلیونی کرده و بخش زیادی از این پولها را هم صرف خرید موادمخدر کرده بودند.
با دستگیری این باند و چاپ عکس بدون پوشش آنها در روزنامه، صبح سهشنبه گذشته افراد زیادی که مدعی بودند آنها نیز هدف سرقتهای این باند قرار گرفتهاند به اداره آگاهی رفتند تا از متهمان شکایت کنند. این در حالی است که پلیس به اطلاعاتی دست یافته که نشان میدهد یکی از اعضای این باند در جریان یک جنایت نقش داشته اما عامل اصلی این جنایت نبوده است.
درحالیکه تعداد شاکیان این پرونده هر روز افزایش پیدا میکند، هماکنون کارآگاهان جنایی نیز وارد ماجرا شدهاند تا در تحقیقات تخصصی راز قتلی را که یکی از اعضای باند در آن نقش داشته است، فاش کنند.
یکی از اعضای اصلی باند که پلیس در یک عملیات ضربتی او را دستگیر کرد مردی به نام مسعود است. این مرد ماهها پیش وقتی متوجه شده ماموران توانستهاند بسیاری از اعضای باند را دستگیر کنند، پا به فرار گذاشت و مدتی بعد با همدستی سارقان سابقهدار باند دیگری را تشکیل و سرقت از مشتریان بانکها را ادامه داد. اما سرانجام در یک عملیات ضربتی دستگیر شد و راز سرقتهای میلیاردیاش برملا شد.
خبرنگار همشهری با این مرد مصاحبهای انجام داده است که میخوانید.
- پروندهات نشان میدهد که تو یک سابقه دار هستی، نخستین باری که دستگیر شدی چه زمانی بود؟
20 ساله بودم که به خاطر جرم سبکی دستگیر و روانه زندان شدم.
- اولین بار کی افتادی توی کار کیف قاپی؟
چند ماه بعد از اینکه از زندان آزاد شدم، با روشهایی که یاد گرفته بودم شروع به کیف قاپی کردم.
- تنها کار میکردی؟
نه توی زندان با چند نفر دوست شدم که آنها بعد از آزادی مرا وارد باند کیف قاپی کردند.
- چی شد که تصمیم گرفتی از گیشههای بانک سرقت کنی؟
بهخاطر اعتیاد، این لامصب مرا دزد کرد، بقیه بچهها هم بیشترشان همینطوری رفتند سراغ دزدی.
- شگردتان در سرقتها چی بود؟
خیلی ساده بود، وقتی وارد بانک میشدیم، سراغ آنهایی میرفتیم که پول زیادی داشتند و حواسشان به پولهایشان نبود و دست به سرقت میزدیم.
- اگر مقاومت میکردند چه؟
برای اینکه گیر نیفتیم پولها را میریختیم و فرار میکردیم.
- اما در برخی از سرقتها با چاقو به مشتریان بانکها حمله شده است؟
کار من نبوده است، شاید افراد دیگری بودهاند ولی من هیچوقت چاقو با خودم نداشتم.
- بیشتر بانکهایی که تو و اعضای باندت از داخل آنها سرقت کردهاند مجهز به دوربین مدار بسته هستند و تصویر شما را گرفته اند؟ نمیدانستید که این طوری گیر میافتید؟
برایمان مهم نبود، اعتیاد کاری کرده بود که برایمان فقط پول و مواد مهم بود.
- با پولهایی که از مردم میدزدیدید چه کار میکردید؟
همیشه از خودم میپرسیدم چرا بچه پولدارها باید همه چیز داشته باشند اما ما هیچی نداشته باشیم، میخواستم به همه آرزوهایی که داشتم و بهخاطر بیپولی به آنها نرسیده بودم، برسم، پولها را هم خرج همین کارها کردم.
- مثلا چی؟
آرزویم داشتن خانه خوب و شیک، داشتن ماشین مدل بالا و هزار و یک آرزوی دیگر بود.
- خب الان به آرزوهایت رسیدهای؟
یک خانه در پاسداران دارم و ماشینم هم یک 206 صندوقدار است.
- آرزوهایت فقط همین قدر بود؟
نه، بچه که بودم خیلی دوست داشتم یک دکتر درست و حسابی بشوم و به مردم کمک کنم.
- خب، پس چرا دنبال این آرزویت نرفتی و برای پولدار شدن رفتی سراغ کاری که مردم را به خاک سیاه مینشاند؟
نمیدانم چرا این طوری شد، اشتباه کردم.
- اگر قرار باشد یک روزی آزاد شوی، چه کار میکنی؟
با این همه شاکیای که دارم نمیدانم چه کار میکنم، باید پول آنها را جور کنم.